کوروش جانکوروش جان، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

دفتر ثبت خاطرات کودک ما

داستان 38 روزگی

کورش عزیزم. 38 روزگی برای تو و ما روز خاصی بود. شما برای اولین بار رفتن به آتلیه را تجربه کردی. روزی سخت اما سرشار از خاطرات قشنگ. وسط عکس گرفتن مجبور شدم بهت شیر بدم. چرا که هم گرسنه شده بودی و هم خسته. موقعی هم که میخواستیم عکسی را که اینجا گذاشتمو ازت بگیریم خیلی گریه کردی. ضمن اینکه مجبور شدیم بنا به گفته عکاس مهربون پوشکتو باز کنیم و..... ولی کلا عکسات خیلی قشنگ شد. مبارکت باشه گلم. ...
28 مرداد 1394

در آستانه دو ماهگی

کورش عزیزم روزها در پی هم در گذرند و شما روز به روز بزرگتر میشی. هر روز هوشیاری شما بیشتر میشه و ما هر از گاهی از شما کار جدیدی میبینیم. تقریبا مامان و بابا را به طور کامل میشناسی. هر جا باشی و صدای ما را بشنوی سرتو برمیگردونی و دنبال صدای ما میگردی. وقتی رو شونم میذارمت سعی میکنی سرتو بیاری بالا و در همون حالت نگهش داری. اما یکم که نگه میداری گردنت خسته میشه و سرت میفته. بعضی وقتها با خنده هات خستگی های روز و شب بیداری ها را از تن من و بابا رضا بیرون میکنی. موقعی که گشنه باشی یا زیر پات کثیف باشی با حرکات قشنگت میتونی به ما بفهمونی که مشکلت چیه. خلاصه که روزهای قشنگی را داری برای ما رقم میزنی و ما هر روز به عشق شروع یه ...
8 مرداد 1394
1